دمکراسی و مسیحیت؛ برای کرامت انسانی و حقوق برابر

by | 22 شهریور 1402 | مقاله و تحلیل

۱۵ سپتامبر، روز جهانی دمکراسی را درحالی در جهان گرامی می‌دارند، که مردم ایران از جمله مسیحیان، همچنان برای تحقق بخشیدن به رؤیای آزادی، عدالت و حقوق انسانی خود، در تلاش، مبارزه و انتظار هستند.

رویاهایی که می‌توانند در یک نظام دمکراسی به واقعیت بپیوندند تا دیگر کسی نه برای آزادی بیان راهی زندان شود و نه برای باور، عقیده و دین سرکوب.

هم از نظر اندیشه و هم از نظر عملی، دمکراسی برای مسیحیان اهمیت بسزایی دارد. از یکسو فکر و نوشته‌های گروهی از مسیحیان، درچند قرن گذشته هم بر تفکر و شکل‌گیری ایده دمکراسی مدرن در غرب تأثیر داشته، و هم گروهی از مسیحیان فعالانه در جنبش‌های دمکراتیک در دنیا، شرکت کرده‌اند. از سوی دیگر دمکراسی با قوانین خود حامی آزادی‌های اساسی شهروندان از جمله آزادی باور و عقیده مسیحیان بوده‌است، و از آنها چه در مقابل نهادهای حکومتی و چه گروه‌ها و سازمان‌های غیرحکومتی در جامعه دفاع کرده‌است.

دمکراسی، نظامی علیه استبداد و «سلطه» اکثریت بر اقلیت

برای دمکراسی یا مردم سالاری، که ابراهام لینکلن، رئیس‌جمهور آمریکا، آن را حکومتی از مردم، به واسطه مردم برای مردم، می‌دانست، تعاریف مختلفی ارایه شده ولی نقاط مشترک بسیاری بین آنها یافت می‌شود.

دمکراسی چنان در دوران ما مقبولیت و محبوبیت یافته که حتی نظام‌های سرکوبگر مانند جمهوری اسلامی، حکومت خود را به مخاطبانشان نوعی «دمکراسی» معرفی کرده و خود را هر از چندگاه، «دمکراسی دینی» می‌خواند.

در دمکراسی، مردم در انتخابات آزاد، منصفانه و دوره‌ای شرکت می‌کنند و به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم نمایندگانی را برای اداره و رهبری کشور انتخاب می‌کنند. شهروندان حق تجمع و تشکیل احزاب سیاسی و رسانه دارند یعنی چندصدایی حکمفرماست. تفکیک سه قوه مجریه، مقننه و قضاییه از یکدیگر وجود دارد و مقامات برای تصمیمات و کارهایشان باید پاسخگو باشند.

دمکراسی نه تنها نظامی برخلاف استبداد و دیکتاتوری است، بلکه تشکیل دولت با رای اکثریت رای مردم به معنای داشتن کارت سفید برای همه تصمیمات نیست. در دمکراسی، چند صدایی سیاسی باید حفظ شود و دولت و مجلس قادر به حذف مخالفان و صدای آنها نیستند.

از محورهای اصلی دمکراسی، اعتقاد و به رسمیت شناختن برابری انسان‌ها، فرای جنسیت، دین، قومیت و طبقه اجتماعی و… و داشتن حقوق غیرقابل سلب از جمله حق زندگی و آزادی است که هم سو با جهان‌بینی  مسیحی بشمار می‌رود که طبق کتابمقدس، انسان‌ها باهم برابرند، انسان شبیه خدا خلق شده و دارای کرامت است.

هر دولتی نیز وظیفه دارد که حقوق بشر، از جمله حقوق زنان، حقوق اقلیت‌ها، آزادی بیان و آزادی باور و آزادی تجمعات و آزادی داشتن محل پرستش را رعایت کند. فقط شهروند در یک نظام سیاسی دارای حقوق و مسولیت نیست، دولت هم عرصه فعالیت‌هایش محدود است و مجبور به رعایت قانون و حقوق بشر است. به عبارت دیگر دولت با حقوق شهروندان مانند آزادی تجمع و حق پرستش مدارا نمی‌کند بلکه مجبور به رعایت و احترام گذاشتن به شهروندان است.

از محورهای اصلی دمکراسی، اعتقاد و به رسمیت شناختن برابری انسان‌ها، فرای جنسیت دین قومیت و طبقه اجتماعی و… و داشتن حقوق غیرقابل سلب از جمله حق زندگی و آزادی است که هم سو با جهان‌بینی  مسیحی بشمار می‌رود که طبق کتابمقدس، انسان‌ها باهم برابرند، انسان شبیه خدا خلق شده و دارای کرامت است.

دولت همچنین موظف است ئا مقابل تعرض گروه‌ها و افراد به آزادی و حقوق انسانی شهروندان، از آنها دفاع کند؛ بنابراین اکثریت چه در قدرت و چه در جامعه، نمی‌تواند هرانچه را خواست به همه دیکته کرده و سلطه خود را تحمیل کند. چند صدایی مبدل به تک صدایی نمی‌شود.

برقراری عدالت یعنی رعایت حقوق افراد و یکسان بودن شهروندان در مقابل قانون در دمکراسی، نیز همسویی با باور بسیاری از مسیحیان در مورد عدالتخواهی و عدالت طلبی دارد.

راینهولد نیبور، استاد الهیات و از تاثیرگذارترین روشنفکران آمریکا در قرن بیستم، که از مارتین لوتر کینگ تا سیاستمدارانی مانند باراک اوباما در موردش صحبت کرده‌اند، دربارهٔ رابطه دمکراسی و عدالت می‌گوید «توانایی و ظرفیت انسان برای دستیابی به عدالت دمکراسی را امکان‌پذیرساخته اما تمایل انسان به بی عدالتی دمکراسی را امری لازم کرده‌است.»

آرتور کاشمن مک گریفت، استاد الهیات نیز حدود صد سال پیش و یکسال پس از پایان جنگ جهانی اول، در مقاله ای با تیتر «دمکراسی و مسیحیت» در دفاع از مردم سالاری و برابری انسان‌ها می‌نویسد «حکومت استبدادی، انسان‌ها را به عنوان شی می‌بیند، برای کنترل و بازیچه دست قرار دادن.» نویسنده کتاب تاریخ تفکر مسیحی می‌افزاید «مسیحیت برپایه محبت افراد با یکدیگر بنا شده و این محبت بین افرادی است که باهم برابر هستند.» وی در مورد رابطه برادرانه در مسیحیت صحبت می‌کند که برابری و آزادی را شامل می‌شود. این استاد الهیات تأکید داشت که حکومت استبدادی «شر» است و «هرآنچه انسان‌ها را تحقیر کند یا برده سازد، غیرمسیحی است.»

«توانایی و ظرفیت انسان برای دستیابی به عدالت دمکراسی را امکان‌پذیرساخته اما تمایل انسان به بی عدالتی دمکراسی را امری لازم کرده‌است.»  راینهولد نیبور،استاد الهیات و از تاثیرگذارترین متفکران قرن بیستم در آمریکا

بسیاری از مسیحیان هم از نظر اندیشه و هم در عمل در شکل گرفتن ساختار و تفکر دمکراسی در غرب در چند قرن گذشته نقش مهمی داشتند. تلاش بسیاری از آنها هزینه سنگینی برایشان داشت و حتی به بهای زندگیشان تمام شد.

آزادی باور، حتی برای مخالفان

در بسیاری از کتاب‌ها و رسانه‌های مسیحی و غیرمسیحی بارها به تأثیر متفکران مسیحی در قرون گذشته، از جمله جان کالوین و جان ناکس، از رهبران اصلاحات دینی یا رفورماسیون، در قرن شانزدهم میلادی، بر جریان دمکراسی تأکید کرده‌اند، که از ان جمله می‌توان به مقاومت در مقابل استبداد، حتی در شرایطی «محدود» و «مشروط» در اندیشه کالوین، و تأکید بر کرامت انسانی در گفته‌های ناکس، اشاره کرد. این رهبران مسیحی وضعیت موجود دوره خود را در زمانی به چالش کشیدند، که به راحتی انسان‌ها به دلیل مقاومت و انتقاد از حاکمان، می‌توانستند زندگیشان را از دست بدهند.

یکی از پایه‌های دمکراسی، آزادی دین و عقیده است که توماس هلویز، وکیل و از بنیادگزاران کلیسای تعمیدی در انگلستان در اوایل قرن هفدهم میلادی مطرح کرد. از این وکیل ثروتمند که دارایی خود را وقف مسیحیان جفا دیده و کلیسای تعمیدی کرد، به عنوان «پدر آزادی دین» یاد می‌کنند.

او معتقد بود که آزادی دینی فقط برای همفکرانش نیست بلکه تأکید داشت که مخالفان عقیده و باورش نیز مانند «مرتدان»، و پیروان ادیان و عقاید دیگر، نباید مجازات شوند و باید آزادی داشته باشند. این رهبر مسیحی که به دلیل باورش و اعتقاد به آزادی اندیشه همه انسان‌ها زندانی شد و جان باخت، معتقد به جدایی دین از حکومت بود، و نوشت «زیرا باور (دین) انسان‌ها به خدا میان خدا و خودشان است. پادشاه نه پاسخگو به جای آنها نخواهد بود، و نه قاضی.»

یکی از پایه‌های دمکراسی، آزادی دین و عقیده است که توماس هلویز، وکیل و از بنیادگزاران کلیسای تعمیدی در انگلستان در اوایل قرن هفدهم میلادی مطرح کرد.

بسیاری از مسیحیان از جمله کشیش کلیسای مشایخی جان ویترسپون از جمله امضاکنندگان بیانیه استقلال آمریکا بود که در قرن هیجدهم نوشته و در سال ۱۷۷۶ منتشر شد. این اعلامیه الهام بخش بسیاری در مبارزه برای دمکراسی در آمریکا و جهان شد. در این اعلامیه، آمده‌است که «ما این حقایق را آشکار و بدیهی می‌دانیم، که همه مردمان برابر آفریده شده‌اند، که آن‌ها به واسطه خالق خود از برخی حقوق مسلم برخوردار هستند، که از آن حقوق، زندگی، آزادی و پیگیری خوشبختی است.»

پیش از اعلامیه استقلال آمریکا، مستعمره‌نشین‌ها یا کولونی‌ها شاهد جنبش روحانی موسوم به «نخستین بیداری بزرگ آمریکا» بودند. این «بیداری بزرگ» دراواسط قرن هیجدهم میلادی در جریان بود، و رهبران مسیحی مانند جاناتان ادواردز، مردم را دعوت به توبه و بازگشت به زندگی مسیحی و روحانی می‌کردند. این جنبش، فراکلیسایی به شدت بر برابری انسان‌ها در مقابل خدا تکیه داشت. بسیاری از تاریخدانان معتقدند که این جنبش مسیحی، بر انقلاب آمریکا و استقلال این کشور تأثیر بسزایی داشت.

البته دمکراسی یک پروسه طولانی بوده و هست، و مفهوم برابری انسان‌ها، در واقعیت و عمل با تحولات اجتماعی، اقتصادی در تاریخ تغییر کرده‌است. بسیاری از امضاکنندگان بیانیه استقلال آمریکا، برده دار بودند.

آلک ریری، استاد تاریخ مسیحیت در دانشگاه دورهام در بریتانیا، در گفتگویی با سازمان ماده ۱۸ می‌گوید «از نظر تاریخی ناسیونالیسم انقلابی به سبک فرانسوی و لیبرالیسم به سبک بریتانیایی حداقل به اندازه اعلامیه استقلال آمریکا، نیروهای تأثیرگذاری بر پیاده شدن دمکراسی در جهان بودند. رویداد کلیدی که حقوق بشر را به یک اصل جهانی تبدیل می‌کند، جنگ جهانی دوم است.»

درجنگ جهانی دوم، حکومت‌های فاشیست ایتالیا و نازی المان، قبل از حمله به کشورهای دیگر، دست به انسان زدایی میلیون‌ها نفر در کشورهای خود از جمله یهودیان و مخالفان خود زدند. بخشی از کلیسا و مسیحیان برای حقوق انسان‌ها مقاومت کردند و هزینه دادند، بخشی نیز در کنار قدرت‌ها ایستادند. پس از جنگی که میلیونها کشته و ویرانی اروپا نتیجه اش بود، در سال ۱۹۴۸ سازمان ملل اعلامیه جهانی حقوق بشر را تصویب کرد. ایران از جمله امضاکنندگان این اعلامیه است. از مواد ۱۸ تا ۲۱ این اعلامیه به آزادی‌های سیاسی، عمومی و روانی از جمله آزادی اندیشه، نظر، دین، وجدان، حرف و آزادی انجمن پرداخته‌است.

بعضی اوقات برخی از مسیحیان استدلال متفاوتی با غیرمسیحیان برای دستیابی به دمکراسی داشتند اگرچه برای عدالت، کرامت انسانی و علیه استبداد درکنارهم ایستادند.

نه به قدرت کنترل نشده

سی اس لوییس، نویسنده مشهور بریتانیایی و از تاثیرگذارترین متفکران مسیحی قرن بیستم می‌گوید «من یک دموکرات [طرفدار دموکراسی] هستم زیرا به سقوط انسان اعتقاد دارم. من فکر می‌کنم بیشتر مردم به دلیل مخالف این، دموکرات هستند. شور و شوق دموکراتیک بسیاری از ایده‌های افرادی مانند روسو نشأت می‌گیرد که به دموکراسی اعتقاد داشتند زیرا بشر را آنقدر عاقل و خوب می‌دانستند که به نظرشان، هرکسی سزاوار سهمی در دولت است…دلیل واقعی دموکراسی فقط برعکس است. بشریت به قدری سقوط کرده‌است که نمی‌توان به هیچ انسانی بدون قدرت کنترل نشده بر همنوعان خود اعتماد کرد.»

در حالی که بسیاری از مسیحیان در دوران معاصر ما از حکومت‌های استبدادی  حمایت کرده یا در مقابل ظلم بی‌تفاوت بودند، بسیاری دیگر نیز از کره جنوبی تا آمریکا، در جنبش‌های دمکراتیک شرکت داشته و حتی در برخی موارد برخی رهبران مسیحی مبدل به الگوهایی برای همه جهان شدند، از مارتین لوتر کینگ در آمریکا تا دزموند توتو در آفریقای جنوبی. آنها همانند معترضان مسیحی در خیزش ملی ایران، فقط به دنبال حقوق خود نبوده و نیستند بلکه مانند توماس هلویز، رهبر مسیحی قرن هفدهم، خواهان حقوق بشر برای همه هستند، حتی برای مخالفان، و دشمنانشان.

دمکراسی مکانیزمی است که نه تنها از حقوق آزادی شهروندان و حق آزادی دینی مسیحیان به عنوان مثال از تعرض حکومت پشتیبانی می‌کند، بلکه شهروندان را از پایمال کردن حقوق یکدیگر محافظت می‌کند. نگاهی به گزارش‌های سالانه نهادهای بین‌المللی نشان می‌دهد که حکومت‌های دیکتاتوری از جمله جمهوری اسلامی، به‌طور مداوم در صدر کشورهای ناقض حقوق بشر و حقوق اقلیت‌های دینی از جمله مسیحیان هستند، درحالی که در دمکراسی‌ها، ازادی‌های فردی از جمله آزادی بیان، آزادی تجمع وآزادی باور شهروندان رعایت می‌شود.

اگرچه قرن‌ها بسیاری از مسیحیان از برابری انسان‌ها و کرامت بشر نوشتند و گفتند، ولی تا زمانی که حق آزادی دینی به عنوان قانون تصویب نشده بود، مشخص نبود که حتی یک مسیحی می‌تواند در امان از آزار مسیحیان دیگر باشد یا نه، از جنگ‌های کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها در اروپا گرفته تا آزار مسیحیان پروتستان در آمریکا به دست دیگر مسیحیان پروتستان. به عبارت دیگر مسیحیانی که به دلیل آزار دینی به آمریکا مهاجرت و فرار کرده بودند دست به آزار دیگر مسیحیان جفا دیده زدند.

به عنوان مثال چند نفر از ایمانداران کلیسای «کوئیکر» در امریکا  به دار آویخته شدند و ایمانداران کلیسای تعمیدی به زندان افتادند.

الک ریری با اشاره به متمم اول قانون اساسی آمریکا که تأکید بر آزادی دین، بیان و تجمع دارد، در این مورد می‌گوید، «این متمم برای این در قانون اساسی آمریکا جای گرفت چرا که گروه‌های مذهبی بسیار زیادی در آمریکا وجود داشت. هیچ‌یک از آنها به اندازه کافی قوی نیستند که بخواهند بر سایرین تسلط پیدا کنند، به طوری که همه بیشتر نگران جلوگیری از اعطای امتیازات اساسی به یک گروهی بودند.»

در حالی که بسیاری از مسیحیان در دوران معاصر ما از حکومت‌های استبدادی حمایت کرده یا مقابل ظلم بی‌تفاوت بودند، بسیاری دیگر از مسیحیان نیز، از کره جنوبی تا آمریکا، در جنبش‌های دمکراتیک شرکت داشته و حتی در برخی موارد برخی از  رهبران مسیحی مبدل به الگوهایی برای همه جهان شدند، از مارتین لوتر کینگ در آمریکا تا دزموند توتو در آفریقای جنوبی. آنها همانند معترضان مسیحی در خیزش ملی ایران، فقط به دنبال حقوق خود نبوده و نیستند بلکه مانند توماس هلویز، رهبر مسیحی قرن هفدهم، خواهان حقوق بشر برای همه هستند، حتی  برای مخالفان، و دشمنانشان.

دربارهٔ فرد پطروسیان

فرد پطروسیان از همکاران ارشد ماده۱۸، روزنامه‌نگار، و پژوهشگر ایرانی ساکن اروپاست. وی از سال ۲۰۰۵ با «گلوبال ویسز»، پروژه دانشگاه هاروارد همکاری داشته است و از سال ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۵ نیز سردبیر ایران در این پروژه بود. وی همچنین به مدت ۹ سال سردبیر آنلاین «راديو فردا» در پراگ بوده است. مقالات و مصاحبه‌های پطروسیان در نشریات بین‌المللی از جمله واشینگتن پست منتشر شده است. وی همچنین كتاب «امید، رأی و گلوله» را در مورد جنبش سبز ایران و رسانه‌های اجتماعی تدوین و به نگارش درآورده است.

0 Comments

Submit a Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

[learndash_login]