فرهاد سبکروح، کشیش کلیسای جماعت ربانی که چهار سال پیش پس از تهدید به اعدام به عنوان مرتد، با همسرش از کشور فرار کرده بود، داستان خود را در وزارت امور خارجه آمریکا روایت کرد.
فرهاد سبکروح، که به مدت ۲۵ سال کشیش ناظر شورای جماعت ربانی در ایران بود، در اسفند ۹۲ به ترکیه گریخت و سال ۹۸ در ایالات متحده مستقر شد.
وی در ۶ آذر یکی از سخنرانان مهمان در میزگردی پیرامون «آزادی مذهب در ایران» در وزارت امور خارجه ایالات متحده بود.
کشیش درمورد چگونگی دستگیری و زندانی شدن خود در طول ۲۵ سال کشیشی در ایران توضیح داد. وی سه بار زندانی شد و آخرین مورد از آنها، درحالی که ۴۰ مأمور مسلح در ۲ دی ماه ۱۳۹۰ به کلیسای وی در اهواز حمله کردند، صورت گرفت که سرانجام منجر به خروج وی و خانواده اش از ایران شد.
برایان هوک نماینده ویژه ایالات متحده برای ایران «هر روز در ایران زنان و مردان به دلیل اعتقادات مذهبی خود وحشت توصیف ناشدنی را تجربه میکنند.»
اکنون شاهد شهادت سه نماینده از جوامع مذهبی تحت آزار و شکنجه در ایران هستیم:
* آنتونی ونس (بهائیان)
* حمید قره گوزلو (صوفیان گنابادی)
* کشیش فرهاد سبکروح (پروتستان / جماعت ربانی)
شهادت کامل وی:
“سلام بر همگی.
من کشیش فرهاد سبکروح هستم، ناظر کلیسای جماعت ربانی که ۲۵ سال ناظر تعدادی از کلیساهای ایران بودم.
از فرصتی که به من داده شد تا بخشی از داستان خود را به اشتراک بگذارم سپاسگزارم.
اگرچه میدانم که انتقال همه ابعاد آزار و شکنجه ای که کلیسای ایران در این سالها با آن روبرو بودهاست در چنین مدت کوتاهی دشوار است، اما سعی خواهم کرد آنچه را که در این سالهای گذشته برای ما اتفاق افتاده توضیح دهم.
لازم است ذکر شود که در طول این ۲۵ سال سه بار دستگیر و زندانی و بارها توسط دستگاههای امنیتی تهدید و بازجویی شدهام.
اما امروز میخواهم در مورد آخرین دستگیری صحبت کنم که منجر به اخراج ما از ایران، کشور خودمان شد.
در ۲ دی ۱۳۹۰، در کلیساهای جماعت ربانی اهواز، همراه با بیش از ۷۰ مرد، زن و کودک، درحال عبادت بودیم. ناگهان مأموران مسلح با صورتهای پوشیده وارد کلیسا شدند. آنها از دیوارهای کلیسا بالا رفتند و با ۴۰ مأمور کل کلیسا را از داخل محاصره کردند. سه دوربین همراه داشتند و حتی بر روی پشت بامها نیز تعدادی مأمور داشتند.
بلافاصله پس از حمله همه تلفنهای همراه را ضبط کردند، همه ارتباطات را قطع کردند و دوربینهایی را که جلسه ما را ضبط میکردند، بردند.
حمله آنها باعث پریشانی شدید افراد حاضر شد، به حدی که کودکان گریه میکردند و زنان وحشت زده بودند.
متأسفانه بانویی که برای باردار شدن مشکل داشت و در آن زمان باردار بود از هوش رفت. وقتی این اتفاق افتاد ما به کمکش شتافتیم اما مأموران مانع ما شدند و اجازه ندادند کسی او را به بیمارستان منتقل کند.
میزان اضطراب به حدی شدید بود که برخی از زنان در بین ما در آن روز یا روزهای بعد دچار مشکلات جدی خونریزی داخلی شدند که تا به امروز نتیجه آن بر زندگی روزمره آنها تأثیر میگذارد.
مأمورین، زنان و مردان را از هم جدا کردند و سپس شروع به تصویربرداری از هر فرد و هر اتاق در دوربینهای خود کردند.
گروه دیگری از مأموران تک به تک اتاقهای کلیسا را بهطور کامل جستجو کردند و هر آنچه را که به عنوان مدرک لازم داشتند جمعآوری کردند. این شواهد شامل کتابخانه شخصی من (حاوی کتابهای کمیاب و قدیمی)، کلیه اسناد و مدارک و نامههای شخصی مربوط به کلیسا، کتاب مقدس، کتابهای سرودهای پرستش، عکسها، رایانههای شخصی کلیسا و حتی لپ تاپهای شخصی بود.
آنها مردان را به یک طرف و زنان را به طرف دیگر بردند و فیلمبرداری از آنها را یکی یکی شروع کردند و در حالی که این کار را انجام میدادند آنها را تهدید کردند که چه اتفاقی برای آنها خواهد افتاد.
آنها همین کار را با زنان کردند و تهدید کردند که خانواده و همسرانشان را در مورد گرویدنشان به مسیحیت آگاه میکنند و از کار یا تحصیل محرومشان خواهند کرد.
آنها همچنین کودکان را در یک اتاق حبس کرده بودند و یکی از مأمورین مواظب آنها بود. بچهها وحشت کرده بودند و همه گریه میکردند. این باعث شد که مأموران بچهها را از کلیسا بیرون ببرند. با اصرار من، پذیرفتند که بچهها را به یکی از خانههای اعضای ما ببرند، که در نزدیکی آنجا بود. به شرطی که یکی از مأموران آنها باید در آن خانه با آنها بماند درخواستم را پذیرفتند.
تنش فزاینده باعث درگیری کلامی و فیزیکی اعضای کلیسا و مأمورین شد. یکی از زنانی که همکاری نمیکرد توسط یک مأمور مورد حمله قرار گرفت که توسط یکی از اعضای جوان ما متوقف شد. اما آن جوان توسط مأموران مورد ضرب و شتم قرار گرفت.
عملیات آنها خیلی طولانی شد و هر ثانیه باعث پریشانی بیشتر و سرانجام پس از سه ساعت همه در اتوبوس بودند.
آنها کل جماعت را به دادگاه محلی انقلاب (اسلامی) بردند و پس از بازجوییها و به دست آوردن کل شناسنامهها و امضا کردن تعهدنامه ای مبنی بر عدم بازگشت به کلیسا، همه را یکی یک آزاد کردند. اگرچه آنها بعداً شروع به احضار تک تک افراد و بازجویی از آنها برای ساعتهای طولانی کرده بودند. حتی دوستان غیر مسیحی ما را نیز احضار و آنها را فقط به خاطر دوست بودن با ما بازجویی کردند.
اما به همینجا ختم نشد. بعد از بردن همه افراد از کلیسا، آنها من و همسرم [شهناز] را با دو نفر دیگر از رهبران کلیسا با چشمبند بردند. ما را به یکی از زندانهای مخفی سرویس اطلاعات منتقل کردند. وقتی در راه بودیم گفتند که چیزی برای فرزندان ما برای بعد در ذهنشان است.
به مدت دو ماه تحت فشار، ساعتهای طولانی بازجویی و آزار و اذیت قرار داشتیم.
یک بازجو به من گفت: “ما باید جوابها را پیدا کنیم و تا آن زمان شما دربند خواهید ماند.”
تأثیر زندان، تهدید و بازجویی بسیار شدید بود؛ بنابراین بعد از هفت سال خانواده ما هنوز کابوسهای مربوط به آن روزها را میبینند.
ما در زندان تحت فشار بودیم و دو فرزندمان در خارج از زندان مورد آزار و اذیت قرار میگرفتند. آنها بارها توسط مأموران امنیتی مورد بازجویی و تهدید قرار گرفتند. آنها در یکی از بازجوییها به دخترم گفتند: پدر شما باید همکاری کند. در غیر این صورت، سرانجام کار او مانند اسقف هایک هوسپیان به پایان خواهد رسید. ‘
فشارها و تهدیدها فقط مربوط به ما در ایران نبود، بلکه آنها پسرمان را که در ارمنستان تحصیل میکرد تهدید کردند. او مورد آزار و اذیت قرار گرفت، تعقیب میشد و تحت نظر بود. او را از حق بورس تحصیلی محروم کردند و در سفارت به سختی با او همکاری میکردند.
بعد از دو ماه با قرار وثیقه آزادمان کردند. اما بعداً به یک سال حبس محکوم شدیم؛ بنابراین، من، همسرم و دو رهبر دیگر کلیسا جداگانه زندانی شدیم.
قبل از آزادی از زندان، من و همسرم مجبور به امضای توافقنامه شدیم. طبق این توافقنامه ما مجبور به ترک ایران شدیم، در غیر این صورت به ارتداد محکوم میشدیم و اعدام میشدیم.
آن توافقنامهها را بدون دیدن یکدیگر امضا کردیم. در اسفند ۹۳ ایران را ترک کردیم و در ترکیه درخواست پناهندگی کردیم و در تیر ۹۵ در ایالات متحده مستقر شدیم.
ما از اینکه در این کشور سالم هستیم سپاسگزاریم اما هنوز زخمهایی از گذشته تلخ خود را بر روحمان حمل میکنیم.
در حال حاضر، بسیاری از ایمانداران شناخته شده و ناشناخته زندانی در ایران وجود دارند.
ما امیدواریم که ایران را دوباره ببینیم و روزی هر نژاد، دین و مذهب در کنار یکدیگر در آن سرزمین با آرامش زندگی کنند.
با تشکر برای زمانی که به من اختصاص دادهاید. “
0 Comments