مریم نقاش زرگران ، معروف به نسیم، از نوکیشان مسیحی است که با رای دادگاه انقلاب اسلامی دوران ۴ سال محکومیت خود را با اتهام «فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی و اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور» از طریق «گسترش کلیساهای خانگی در داخل کشور» در بند نسوان زندان اوین میگذراند.
این شهروند مسیحی که سابقه عمل جراحی قلب نیز داشته و به دلیل فشارهای موجود در زندان دچار نارسایی مجدد قلبی شده است از تاریخ ۲۴ تیر ماه ۱۳۹۲ به زندان اوین منتقل و در حال سپری کردن ۴ سال حکم زندان است.
متن یکی از دلنوشتههای نسیم به تازگی در اختیار «کمیته ماده ۱۸» گذاشته شده و در ادامه تقدیم میشود. این نوشته پنجرهایست به تجربه و مشاهدات او در زندان اوین:
نامه ای از زندان
جمعه
امروز جمعه است و باز همگان
در زیر سایه ی دیوارهای بلند در حیاط چای می خورند
باز هم برای لحظه ای خوشی
در تمام لحظه های ناخوشی
روزهای تکراری
حرفهای خودمانی…
نمی دانم چگونه می توانند در پست ترین و کنج ترین بخشهای دیوارها
آنجا که مورچه ها لانه کرده اند و عنکبوت ها تارهای تنهایی خود را تنیده اند و حتی پرنده ای هم به آنجا پرواز نمی کند،
بنشینند و در بند بودن خود را جشن بگیرند.
چگونه می توانند این روزها را طی کنند، بدون آنکه حتی کلمه ای به زبان آورند
هر روز خود را شب کنند و باز فردا صبح، فردا شب…
چرا هیچ کدامشان حرفی نمی زنند، اعتراضی نمی کنند؟
چرا پذیرفته اند که در زندان هم می شود زندگی کرد
وقتی که آسمانی نیست ، هوایی نیست، پرنده ای نیست،
حتی انسان تازه ای نیست.
چرا سکوت کرده اند و هیچ نمی گویند.
آخر با آنها چه کرده اند که لب از لب نمی گشایند و
با کمال میل حبس خود را میگذرانند.
این چگونه گردش دسته جمعی است که حتی در آن هم، بافتنی می بافند، گلیم میبافند،
چای دم کرده در فلاسک می نوشند و در ظرف های یک جور و لاک زده غذا می خورند.
این چگونه گردشی است که باید به جای طبیعت دیوارهای بلند را ببینی
و بیادآوری که در زندانی و زمان چه طولانی می گذرد اگر بخواهی از صبح تا شب
همانجا بنشینی و هوای تازه ی دیوارهای آجری را استشمام کنی و
این چگونه می تواند زحمتهایی را که کشیده می شود جبران کرد.
عزیزانی که از شب قبل در حال کار کردن برای پیک نیک بهتر هستند.
اینان چگونه می توانند این همه زحمت بکشند که زندانی بودنمان را به رخمان بکشند.
بگذارید آزادیمان را پس بگیریم نه اینکه آزادیمان را با این ناخوشیها به فراموشی بسپاریم.
اوین
۹۲/۷/۵
0 Comments