سوجورنر تروث، برده‌ای که واعظ و نماد مبارزه مدنی شد

by | 5 آذر 1402 | مقاله و تحلیل

در ۹ سالگی از پدر و مادر برده اش جدا شد و بارها در بازار برده فروشان آمریکا در قرن نوزدهم به فروش رفت. سالها آزار جسمی و جنسی دید اما برده رنج دیده، تسلیم زور و تبعیض نشد، و برای حقوق برابر و علیه برده‌داری در آمریکا جنگید، مبدل به واعظ انجیل در گوشه و کنار کشور شد، و از حقوق همه زنان دفاع کرد. برده‌ای که در کودکی با گوسفند به فروش رفته بود، چنان خدمتی به کشورش کرد که ابراهام لینکلن وی را به کاخ سفید دعوت کرد. سوجورنر تروث (Sojourner Truth) در مورد  بردگی، مبارزه برای عدالتخواهی و ایمانش به مسیح، کتابی منتشر کرد که خوانندگان بسیاری را از واقعیت برده‌داری و مبارزه‌اش آگاه ساخت. سوجورنر تروث  مبدل به نمادی برای مبارزه برای عدالتخواهی و الهام بخش میلیون‌ها نفر در آمریکا و جهان شد. حدود صد سال بعد از مرگ سوجورنر تروث، ناسا به افتخارش مریخ نورد خود را «سوجورنر» خواند و مجسمه این نماد عدالتخواهی چند سال پیش در ساختمان کنگره آمریکا جای گرفت.

ایزابلا، ۹ ساله و چند راس گوسفند به فروش می‌رسند

سوجورنر تروث، حول و حوش سال ۱۷۹۷ در اولستر نیویورک در آمریکا، در خانواده ای برده به دنیا آمد و نامش را ایزابلا گذاشتند. برده‌ها مانند گاو و گوسفند بودند و فرزندان برده متعلق به صاحب برده بود. ایزابلا مانند دوازده خواهر و برادر دیگرش جز اموال مالک سفیدپوست به‌شمار می‌رفت. تعدادی از خواهران و بردارانش پیش از ایزابلا از پدر و مادرشان جدا شده و در بازار به فروش رسیده بودند. برده‌ها نام خانوادگی نداشتند و به نام صاحبشان خوانده می‌شدند. مالکان ایزابلا خانواده هلندی زبان بودند و نام خانوادگی بوم فری به روی آنها گذاشته شد. در سال ۱۸۴۳، ایزابلا، نام سوجورنر تورث را برای خود برمی‌گزیند.

ایزابلا به هلندی حرف می‌زد و انگلیسی نمی‌دانست. در ۹ سالگی، ایزابلا مانند خواهران و برادرانش از پدر و مادرش جدا شد و همراه با چند راس گوسفند به قیمت صد دلار به صاحب دیگری به نام نیلیس به فروش رفت. مبارز آینده برای برابری حقوق زنان و سیاهپوستان در آمریکا، دستکم سه بار در بازار فروخته شد و دست به دست شد.

مادر ایزابلا، از همان کودکی به وی آموخت که «خدایی در آسمان است» که می‌تواند از او کمک بخواهد. ایزابلا از آن زمان با «خدای خود به‌طور مرتب راز و نیاز می‌کرد.»

ایزابلا در دست صاحبانش، آزار زیادی دید. خانواده ای انگلیسی زبان به ایزابلا هلندی زبان فرمان به انگلیسی می‌دادند و طبیعتاً چون ایزابلا متوجه نمی‌شد کتک می‌خورد. صاحبانی هم بودند که به وی آزار جنسی می‌رسانند و تجاوز می‌کردند.

برده‌ها مانند حیواناتی بودند در اختیار صاحبان، بدون کوچک‌ترین حق. ایزابلا را مجبورش می‌کنند تا با برده دیگری که متعلق به اربابش است «ازدواج» کند تا با برده‌ای که صاحب دیگری داشت و ایزبلا عاشقش بود. دلیل این کار در منطق برده داران ساده بود، فرزندان یک برده متعلق به برده دار بود بنابراین ازدواج دو برده با دو صاحب متفاوت می‌توانست به معنی از دست دادن بخشی از اموال آنها یعنی کودکان ایزابلا شود. ایزابلا صاحب پنج فرزند می‌شود.

دهه‌های اول قرن نوزدهم میلادی مصادف بود با تلاش و مبارزه شدید برای لغو برده داری، و ایالت نیویورک تصمیم به پایان دادن به برده داری در مرزهای خود برمی اید و قرار بر این می‌شود که طی یک پروسه زمانی در سال ۱۸۲۷ این ایالت از این شر ساختاری رها شود.

در این میان جان دومونت، آخرین مالک ایزابلا به وی قول می‌دهد بخاطر تلاش و وفاداری در سال ۱۸۲۶ وی را آزاد کند. اما درپایان دومونت با بهانه‌های متفاوت، از این کار سرباز می‌زند.

ایزابلا انچنان که در کتابش «روایت سوجورنر تروث» نقل می‌کند، «تصمیم می‌گیرد با یکی از فرزندانش به دنبال آزادی برود و طبق عادت همیشگی، پس از راز و نیاز با خدا،شهامت یافته و با دخترش از مزرعه دومونت خارج می‌شود.»

ایزابلا مانند دیکر برده‌ها حق نداشت خواندن و نوشتن یاد بگیرد، این کتاب، سخن و روایتی است که اولیو ژیلبرت از قول ایزابلا نوشته و سال ۱۸۵۰ برای نخستین بار منتشر شده و جنبش ضد برده داری این نوشته را پخش کرد.

ایزابلا از طریق آشنایی به خانه یک زوج مسیحی به نام وان واگنن در همان حوالی که برده بود، پناه می‌برد. در آن مکان ایزابلا برای نخستین بار با مسیحیان ایماندار روبرو می‌شود.

برای سفیدپوست و سیاه‌پوست؛ «ارباب یکی است»

ایزابلا که سفیدپوستان را از نخستین روزها؛ ارباب و خود را برده می‌دانست، از اسحاق وان واگنن می‌پرسد که ایا شما  هم‌اکنون ارباب من هستین. در پاسخ این مسیحی مخالف برده داری، که برایش سفیدپوست و سیاهپوست، «فرزندان خداوند» بودند، می‌گوید «من ارباب تو نیستم، و ارباب تو، ارباب من هم هست.»

وی می‌افزاید، «مرا به اسم خودم اسحاق وان واگنن بخوان.» در کتاب «روایت سوجورنر تروث» آمده که ایزابلا این «تغییر عظیم» را بدرستی متوجه نمی‌شود، از اربابی که حرفش «حکم» و «قانون» بوده تا اسحاق، که همه انسان‌ها را برابر می‌داند.

این آغازی است برای آشنایی نزدیک ایزابلا با مسیحیان؛ چنان‌که در کتابش آمده، به شدت تحت تأثیر خانواده وان واگنن قرار گرفته و می‌گوید «ادم‌های شریفی بودند و در آنها بخشی از بزرگواری خداوند دیده می‌شود.» ایزابلا همچنین فامیل ون واگنر را برای خودش انتخاب می‌کند.

ایزابلا مانند دیگر برده‌ها حق یادگیری خواندن و نوشتن نداشت، و کتاب «روایت سوجورنر تروث» را دوستش اولیو جیلبرت، طبق روایت سوجورنر نوشته شده‌است.

دومونت درپی پس گرفتن ایزابلا و دختر نوزادش به خانه وان واگنن می‌آید، ولی این مسیحی که هرگز در تجارت برده نبوده، با پرداخت بیست و پنج دلار، دومونت را راضی می‌کند، دست از سر ایزابلا و دخترش بردارد.

طنز تلخ این بود که هم دومونت و وان واگنن از افراد شاخص کومونته کلیسای اصلاحی هلندی در ان منطقه بودند، ولی کاملاً در مورد برده داری با یکدیگر مخالف بودند، یکی برده دار و یکی خواهان برچیدن آن.

نل پینتر تاریخدان، استاد دانشگاه پرینستون و نویسنده کتاب «سوجورنر تروث، یک زندگی یک نماد» می‌نویسد زخم بردگی فقط با آزادی از دست اربابان پایان نمی‌پذیرفت و زخم‌های عمیقی بر جان و روح و روان افراد برجا می‌گذاشت. ایزابلا هم استثنا نبود، ترس داشت و احساس می کرد «هیچ» است.

نقطه عطف در زندگی ایزابلا زمانی که نزد خانواده ون واگنن زندگی می‌کرد اتفاق میفتد، و آن «دیدن مسیح در رؤیایی بود» که ایزابلا در آینده از این روز به عنوان «تعمید روح القدس» یاد می‌کند.

در کتاب «روایت سوجورنر تروث» آمده «ایزابلا در رؤیا عیسی را می ببیند که وی را دوست دارد و محبت می‌کند و همیشه وی را دوست داشته‌است…قلب ایزابلا پر از شادی و خوشی می‌شود همان‌طور که قبلاً از ترس و درد لبریز بود.»

رهایی از ترس با محبت مسیح، ایزابلا «تاریخ ساز» می‌شود

نل پینتر در این مورد می‌گوید ایزابلا که به دلیل زندگی در بردگی خود را «هیچ» و «بی‌ارزش» می‌دانست، «تولدی دوباره یافت و درمورد نجاتش اطمینان یافت و اعتماد به نفسی پیدا کرد که مقابل ثروتمندان و قدرتمندان این جهان بایستاد…او هم‌اکنون عیسی را به «قلعه محافظ جان» تشبیه می‌کند وت قدرتی که به وی امکان غلبه بر ترس را می‌دهد.

طولی نمی‌کشید که ایزابلا با ایمان و اعتماد به نفسی که یافته به نبرد با بی عدالتی می‌رود و «تاریخ ساز» می‌شود.

در سال ۱۸۲۷ برده داری در ایالت نیویورک رسماً لغو می‌شود و ایزابلا رسماً فردی آزاد است.

این ایماندار مسیحی اطلاع می‌یابد که جان دومونت، پسر پنج شش ساله ایزابلا را در بازار برده فروشی فروخته‌است. با پشتیبانی گروهی از مسیحیان و فعالان ضد برده داری، ایزابلا، وکیل گرفته و به دادگاه شکایت می‌کند.

سی ان ان اخیراً مطلبی را در مورد مدارکی که در مورد شکایت سال۱۸۲۸ ایزابلا از مالک سابقش دمونت و دادگاه عالی آلاباما که اجازه که فروش پسرش را داد،منتشر کرد. این اولین بار بود در تاریخ بود که یک زن سیاه‌پوست با موفقیت از یک مرد سفیدپوست به دادگاه شکایت می‌کند و پیروز می‌شود. پیت، پسر شش ساله در مدت کمی به مادرش بازگردانده می‌شود. کودکی که در همین مدت کوتاه به شدت از سوی برده داران شکنجه شده بود.

ایزابلا در سال ۱۸۲۹ به شهر نیویورک رفته و هم با کار در منازل واعظان امرار معاش می‌کند و هم در فعالیت‌های مسیحی، از جمله موعظه و سرود خواندن شرکت می‌کند.

البته زمانی که ایزابلا در منازل واعظان خدمتکاری کار می‌کرد، نیویورک به عبارتی «بازار رقابتی پیامبران» و «جنبش‌های اخرالزمانی» نیز بود. زندگی روحانی این برده سابق دستکم در ابتدا در نیویورک متلاطم بود. یکی از صاحبکارای ایزابلا، واعظی بود به نام رابرت متیو که خود را «متی پیامبر» می‌خواند. مدتی ایزابلا جذب محفل این فرد که عقاید و فعالیتش را می‌توان در نوسان بین «شارلاتانی» و «دیوانگی» دانست، شده بود.

نل پینتر در کتاب «سوجورنر تروث، یک زندگی، یک نماد» می‌نویسد که ایزابلا را می‌توان «پنطیکاستی» خواند، اگرچه  کلیساهای پنطیکاستی، اوایل قرن بیستم شکل گرفت. وی می‌افزاید ایزابلا در میان متدودیست‌های کمال گرا یا «پرفکشینیست» فعال بود. آنها معتقد بودند که کلیسای متدودیست از تعالیم جان وسلی بنیادگزارش دور افتاده و راه تجملات و مادیات را در پیش گرفته‌است.

نل پینتر،نویسنده کتاب «سوجورنر تروث،یک زندگی،یک نماد»، از شهادت افراد مختلف از جمله مبشران مسیحی نقل قول می‌کند که ایزابلا مبدل به واعظی قدرتمند شده بود که مخاطبان این برده سابق و بی سوادی که قدرت و محبت در مسیح یافته بود، طبقه اجتماعی خاصی نبود، و قدرت موعظه‌هایش چنان «معحزه اور» بود که حتی افراد «تحصیلکرده و محترم» جامعه درپی وی بودند.

متدودیست‌های «پرفکشینیست» معتقد به بازگشت به زندگی ساده و روحانی و برابری همه افراد، فرای طبقه اجتماعی، جنسیت و رنگ پوست.

البته برابری خواهی و بازگشت به ارزش‌های مسیحی به متدودیست‌ها  محدود نبود، ما در دهه سوم قرن نوزدهم هستیم، و نهضت مسیحی که معروف به «بیداری بزرگ دوم» که از دهه پایانی قرن هیجدهم میلادی آغاز شده بود، در آمریکا بسیاری از کلیساها و افراد مسیحی را تحت تأثیر قرار داده بود. تأکید این جنبش فقط به مسایل روحانی محدود نمی‌شد و تأکید زیادی بر الغای برده داری و برابری انسان‌ها داشت. بسیاری از تاریخدانان این نهضت را بسیار تأثیرگذار هم بر جنبش ضد برده داری و هم برابری حقوق زنان در آمریکا دانسته‌اند.

خانم پینتر در کتابش از شهادت افراد مختلف از جمله مبشران مسیحی نقل قول می‌کند که ایزابلا مبدل به واعظی قدرتمند شده بود که مخاطبان این برده سابق و بی سوادی که قدرت و محبت در مسیح یافته بود، طبقه اجتماعی خاصی نبود، و قدرت موعظه‌هایش چنان «معحزه اور» بود که حتی افراد «تحصیلکرده و محترم» جامعه درپی وی بودند.

ایزابلا در سال ۱۸۴۳ می‌گوید «خداوند وی را صدا می‌زند که به نقاط مختلف کشور برود و پیام انجیل را موعظه کند. ایزابلا نامش را به سوجورنر تروث تغییر می‌دهد. سوجورنر به معنی اینکه وی در گذر و مسافر است و از مکانی به مکان دیگر می‌رود و تروث به معنی حقیقت چرا که می‌خواهد حقیقت خدا را با مردم درمیان بگذارد. این واعظ که تاثیر و قدرت موعظه‌ها و سخنرانی‌هایش شگفتی بسیاری را برانگیخته بود، می‌گفت «حقیقت قدرتمند است و پیروز می‌شود.»

سوجورنر تروث، از موعظه تا مقاومت مدنی

هم در زمان موعظه هم در موقعی که در مورد حقوق برابر زنان و سیاهپوستان به دعوت و با حضور شخصیت‌های معروف جامعه مدنی، سخنرانی می‌کرد، با شجاعت در مقابل اوباشی که گاهی هدفی جز تخریب نداشتند ویا نمی‌توانستند وی را به دلیل جنسیت و رنگ پوستش تحمل کنند، ایستادگی می‌کرد.

سوجورنر تروث در مورد موعظه و سخنرانی‌هایش در میان سفیدپوستان و با اشاره به برده داری می‌گفت «خداوند مرا نشانه ای برای این ملت ساخته، تا به مکان‌های مختلف بروم و شهادت دهم گناهی که در مورد مردم من مرتکب شده‌اند.»

کیت هانچ، کشیش کلیسای متدودیست در مقاله ای می‌نویسد «سوجورنر تروث با قدرت روح القدس موعظه می‌کرد. روح القدوس سوجورنر را هدایت کرد تا به بی‌رحمی بردگی شهادت دهد، برای حق رای زنان بجنگد، با آبراهام لینکلن صحبت کند، به مجروحان جنگ داخلی رسیدگی کند، و برای ۱۲۰۰ نفر موعظه کند. .. هر فردی فرزند خداست.»

سوجورنر تروث در مورد سخنرانی و موعظه‌هایش درمیان حتی کسانی که نظری خصمانه در موردش داشتند، می‌گفت «من در میان دشمنانم احساس امنیت می‌کنم، زیرا حقیقت قدرتمند است و پیروز خواهد شد.»

این واعظ بلندقامت که با سرود و آواز خواندنش بسیاری را در زمان موعظه جذب سخنانش می‌کرد، در سخنرانی‌هایش در میان مدافعان حقوق مدنی نیز مثال‌های متعددی از کتابمقدس نقل می‌کرد.

سوجورنر تروث در دفاع از برابری‌خواهی: «فرزندان، چه کسی پوست شما را سفیدپوست خلق کرد؟ خدا نبود؟ کی منو سیاه‌پوست خلق کرد؟ آیا همان خدا نبود؟ پس آیا من مقصرم که پوستم سیاه است؟… آیا خدا کودکان رنگین‌پوست را هم مانند کودکان سفیدپوست دوست ندارد؟ و آیا همان منجی زندگی خود را برای نجات همه فدا نکرد؟»

سوجورنر تروث در سال ۱۸۵۱ در کنواسیون حقوق زنان در اوهایو، سخنرانی در مورد برابری و حقوق زنان کرد که به صورت یک کتابچه منتشر شد و معروفترین سخنرانی وی محسوب می‌شود.

وی در مورد توانایی و برابری زنان و مردان با توجه به زندگی خود اشاره کرده ومی گوید «من شخم زده‌ام، درو کرده‌ام، خرد کرده‌ام.. و آیا کسی می‌تواند بیش از این کار کند؟ من در مورد برابری جنسیت زیاد شنیده‌ام. من می‌توانم به اندازه هر مردی بار حمل کنم، .. من به اندازه هر مردی که الان هست قوی هستم…شما نباید از دادن حقوق ما بترسید از ترس اینکه ما خیلی چیزها را بگیریم.» خانم تروث در ادامه به توجه مسیح به خواسته خواهران ایلعازر اشاره می‌کند و می‌گوید «هنگامی که ایلعازر درگذشت، مریم و مارتا با ایمان و عشق نزد او آمدند و از او خواستند تا برادرشان را بزرگ کند. و عیسی گریست و ایلعازر قیام کرد.»*

این واعظ در مورد تبعیض نژادی در سخنرانی نیز می گوید «فرزندان، چه کسی پوست شما را سفیدپوست خلق کرد؟ خدا نبود؟ کی منو سیاه‌پوست خلق کرد؟ آیا همان خدا نبود؟ پس آیا من مقصرم که پوستم سیاه است؟… آیا خدا کودکان رنگین‌پوست را هم مانند کودکان سفیدپوست دوست ندارد؟ و آیا همان منجی زندگی خود را برای همه  فدا نکرد؟»

سوجورنر تروث با انتشار زندگینامه اش در سال ۱۸۵۰ خوانندگان بسیاری می‌باید و از طریق فروش ان بخش مهم از مخارج زندگیش را تأمین می‌کند.

وی همچنان به مقاومت مدنی در مقابل بی عدالتی ادامه می‌دهد، و در اواسط دهه شصت قرن نوزده زمانی که برخلاف قانون وی را به زور از تراموا در واشینگتن پیاده می‌کنند چون سیاهپوست بود، به دادگاه شکایت می‌کند و این بار نیز قانون به وی حق می‌دهد.

نل پینتر،استاد تاریخ در دانشگاه پرینستون به ماده ۱۸ در مورد این نماد مبارزه و مقاومت مدنی می‌گوید «این نماد و الگو از قرن ۱۹ تا قرون بیست و بیست و یک تغییر کرده و اهمیت تاریخی آن نیز افزایش یافته‌است. در حال حاضر افراد زیادی نسبت به اوایل قرن بیستم و اواسط قرن نوزدهم از اهمیت او و از وجود سوجورنر تروث آگاه هستند. در زمان‌های قبل، او را فقط افرادی می‌شناختند که به حقوق زنان و مردم سیاه‌پوست علاقه داشتند و از آنها حمایت می‌کردند. اکنون او برای اکثر آمریکایی‌هایی که در قرن بیست و یکم به مدرسه ابتدایی رفته‌اند، شناخته شده‌است.

سوجورنر تروث با بسیاری از شخصیت‌های تاریخی و معروف حقوق زنان و الغای برده داری از جمله فردریک دوگلاس و سوزان انتونی تبادل نظر و همکاری می‌کند.

در سال ۱۸۶۱ با اعاز جنگ داخلی آمریکا زمانی که ایالت‌های جنوبی طرفدار برده داری به جنگ دولت مرکزی و ایالت‌های شمالی می‌روند سوجورنر تروث دست به بسیج سیاهپوستان در ارتش ابراهام لینکلن می‌کند وی همچنین به جمع آوری مواد غذایی و غیره برای ارتش می پردازد.

دیدار ابراهام لینکلن یا سوجورنر تروث در کاخ سفید در سال ۱۸۶۴

برده سابق به پاس خدماتش به کاخ سفید دعوت می‌شود و با ابراهام لینکلن دیدار می‌کند. در مبارزه مدنی سوجورنر تروث هم در مورد حقوق سیاهپوستان پافشاری می‌کرد و هم به حقوق و برابری زنان. وی معتقد بود اگر فقط مردان سیاهپوست به حقوق برابر دست یابند، آنها مبدل به اربابان جدید زنانن سیاهپوست می‌شوند.

نل پینتر به ماده ۱۸ در مورد این نماد مبارزه و مقاومت مدنی می‌گوید «این نماد و الگو از قرن ۱۹ تا قرون بیست و بیست و یک تغییر کرده و اهمیت تاریخی آن نیز افزایش یافته‌است. در حال حاضر افراد زیادی نسبت به اوایل قرن بیستم و اواسط قرن نوزدهم از اهمیت او و از وجود سوجورنر تروث آگاه هستند. در زمان‌های قبل، او را فقط افرادی می‌شناختند که به حقوق زنان و مردم سیاه‌پوست علاقه داشتند و از آنها حمایت می‌کردند. اکنون او برای اکثر آمریکایی‌هایی که در قرن بیست و یکم به مدرسه ابتدایی رفته‌اند، شناخته شده‌است.»

سوجورنر تروث ۲۶ نوامبر ۱۸۸۳ در سن ۸۶ سالگی در ایالت میشیگان درگذشت ولی کتابش و پیامش بیش از بیش در قرن بیستم و قرن بیست و یکم در آمریکا طنین افکن شد.

در سال ۱۹۹۷ ناسا به افتخار سوجور تروث نام مریخ نوردش را سوجورنر می‌گذارد و در سال ۲۰۰۹، مجسمه این پیرو عیسی مسیح و مدافع خستگی ناپذیر به عنوان نخستین مجسمه زن آفریقایی آمریکایی در ساختمان کنگره آمریکا جای می‌گیرد.

ایزابلا به عنوان برده به دنیا آمد، برده شکنجه شد، برده زجر کشیده زنی آزاد شد، زن آزاد ایماندار به مسیح شد و تولدی دوباره یافت، ایزابلا نام سوجورنر تروث برای خود برگزید، واعظ و مدافع حقوق زنان و سیاهپوستان شد. برده‌ای که قرار بود از صفحه روزگار محو شود، مبدل به الگویی برای مبارزه مدنی  برای میلیون‌ها نفر شد.

     مجسمه سوجورنر تروث در ساختمان کنگره آمریکا

 

دربارهٔ فرد پطروسیان

فرد پطروسیان از همکاران ارشد ماده۱۸، روزنامه‌نگار، و پژوهشگر ایرانی ساکن اروپاست. وی از سال ۲۰۰۵ با «گلوبال ویسز»، پروژه دانشگاه هاروارد همکاری داشته است و از سال ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۵ نیز سردبیر ایران در این پروژه بود. وی همچنین به مدت ۹ سال سردبیر آنلاین «راديو فردا» در پراگ بوده است. مقالات و مصاحبه‌های پطروسیان در نشریات بین‌المللی از جمله واشینگتن پست منتشر شده است. وی همچنین كتاب «امید، رأی و گلوله» را در مورد جنبش سبز ایران و رسانه‌های اجتماعی تدوین و به نگارش درآورده است.

0 Comments

Submit a Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

[learndash_login]