شادی نویری گیلانی از ایمان، بازجویی و شکنجه سفید می‌گوید

توسط | 17 اسفند 1401 | خبر

فقط و فقط برای ایمان مسیحی و فعالیت صلح آمیز دینی، به زندان افتاد، از داشتن وکیل محروم شد و وسایل شخصی‌اش را توقیف کردند. قربانی شکنجه روانی (شکنجه سفید) شد، هم بندانش قاچاقچی مواد مخدر و دزدان بودند، از کار بیکار شد و بالاخره مجبور شد وطنش را ترک کند. این بخشی از اذیت و آزاری حکومتی است که شادی نویری گیلانی، نوکیش و شهروند مسیحی با آن روبرو شده‌است.

روایت شادی، روایت بسیاری از نوکیشان از جمله زنان مسیحی است که بهای سنگینی برای حفظ هویت و ایمان خود در ایران پرداخته‌اند.

از ایمان تا زندان

شادی، متولد و ساکن بندر انزلی، ۱۷ ساله است و مادرش از علاقه مندان شبکه محبت. مادر، با فرزندش از مسیحیت می‌گوید ولی دختر مخالفت می‌کند.

این نوکیش مسیحی که به دلیل آزار حکومتی، مجبور به ترک وطنش شد، در مورد ایمان اوردنش به مسیحیت می‌گوید «یک شب مادرم از من خواست تا با شبکه محبت تماس بگیرم و برای او، تقاضای ارسال کتاب انجیل کنم. من شماره‌های شبکه محبت را یکی پس از دیگری گرفتم تا اینکه بعد از مدتی تماس برقرار شد و من درخواست کتاب انجیل برای مادرم کردم. فردی که پشت خط بود برای من و مشکل بی‌خوابی که داشتم نیز دعا کرد. من در مورد مسیحیت آگاهی زیادی نداشتم اما با تمام قلبم دعا کردم و یک تحول عمیق درونی را تجربه کردم. به این ترتیب بود که در ۲۸ شهریورماه ۱۳۸۶ مسیحی شدم و من در فروردین ۱۳۸۷، در مازندران ایران تعمید آب گرفتم.»

حکومت ایران، دهه‌ها است که کلیساهای فارسی‌زبان را تعطیل کرده‌است. در غیاب نهادهای فارسی‌زبان مسیحی در داخل کشور، تلویزیون‌های مسیحی پس از انقلاب، نقش مهمی برای معرفی مسیحیت به شهروندان ایرانی داشته‌اند.

شادی، چند ماهی پس از تعمید، به سرعت وارد فعالیت‌های مسیحی و کلیسایی می‌شود.

این شهروند مسیحی که در رشته حسابداری تحصیل کرده، می‌گوید «گروه‌های مختلف کلیسای خانگی‌مان که در روستاها و شهرهای استان گیلان بود، سر می‌زدم. به تدریج در کلیسای خانگی آموزه‌های مسیحی را آموزش می‌دادم و مسئول برگزاری جلسات کلیساهای خانگی در استان گیلان شدم. مسئولیت تدارکات، هماهنگی و پیدا کردن مکان مناسب برای کنفرانس‌های داخلی هم از فعالیت‌های دیگر من بود.»

آبان ۹۴، شادی و اعضای کلیسای خانگی اش مورد حمله مأموران امنیتی قرار گرفته، و به همراه دوست و همکار مسیحی اش، مریم، بازداشت می‌شود.

شکنجه روانی

شادی در مورد یورش مأموران امنیتی می‌گوید «ما اطلاع نداشتیم که شبِ قبل، تمام اعضای کلیسای خانگی ما در تهران، کرج و قزوین را دستگیر کرده بودند… آنها درب منزل را شکسته بودند و وارد منزل شده بودند. مأمورها تمام منزل را به طرز عجیبی تفتیش کرده بودند و اسباب و اثاثیهٔ منزل را به هم ریخته بودند. آنها چندین سیم کارت را که با آنها با اعضای کلیسا تماس گرفته و تاریخ گردهمایی‌های آموزشی را اطلاع می‌دادیم، به همراه جزوه‌های مسیحی، مدارک مربوط به تحصیل ما در دانشکده الهیات پارس، حدود چهار جلد کتاب مقدس، گیتار، دفتر نُت سرودهای مسیحی، دفترهای دعا و همچنین دلنوشته‌های شخصی من به خدا را ضبط کرده و با خود برده بودند.»

شادی به وکیل هیچوقت دسترسی نداشته و بعد از بیش از سه هفته توانسته با مادرش تماس تلفنی بگیرد.

بازجوها در پی اطلاعاتی در مورد فعالیت مسیحیان بوده و از این شهروند می‌پرسیدند «اسم شبان (رهبر روحانی) تو چیست؟ و چه فعالیت‌هایی انجام داده؟ چه فعالیت‌هایی در کلیسا انجام می‌دادید؟ به کدام سازمان‌ها وصل هستید؟ آیا پول هم دریافت می‌کردی؟ (البته تمام حساب‌های بانکی مرا چک کرده بودند)، نام مسیحیانی که می‌شناسی و فعالیت‌هایشان در کلیسا را اعتراف کن و بنویس».

این شهروند مسیحی، در ۴۰ روز بازداشت، بارها در بازجویی‌ها، به وی توهین می‌شود و مورد تمسخر قرار می‌گیرد. وی در زندان لاکان، و با هم بندان قاچاقچی و دزد در یک مکان حبس بود. یکی از روش‌های خرد کردن روحیه زندانی، لخت‌کردن و بازرسی بدنی بوده‌است.

شادی می‌گوید «هر بار که ما را از وزارت اطلاعات به زندان برمی‌گرداندند باید بازرسی بدنی می‌شدیم. باید لخت می‌شدیم و زندانبان زن با دست بدن ما را بازرسی می‌کرد. هر بار حالم بسیار بد می‌شد. یک بار بغضم ترکید و به مأمور زندان گفتم که چند بار این بازرسی رو می‌کنید؟ بعد با صدای بلند گریه کردم. به قدری با سوز و با تمام قلبم گریه کردم که مأمور هم حالش بد شد و با من به گریه افتاد. من گفتم که من به خاطر ایمانم و مسیحی بودنم اینجا هستم. من کار خطایی نکردم، خلاف نکردم که شما این‌طور برخورد می‌کنید. مأمور با شنیدن صحبت‌های من به شدت منقلب شد.»

همان‌طور که در کتاب شکنجه سفید به آن اشاره شده، «هدف بازجویان فقط دستیابی به اطلاعات نیست، خرد کردن زندانی است.»

آزار پس از آزادی

شادی، پس از ۴۰ روز با وثیقه آزاد می‌شود ولی آزار و اذیت ادامه پیدا می‌کند. جواز کسب و کار شادی، که درانده مدرک حسابداری بوده، و همکار مسیحی اش مریم، باطل می‌شود.

شادی می‌گوید «جلوی آپارتمان ما در انزلی یک ماشین به‌طور دائم کشیک می‌داد و رفت و آمدهای من را کنترل می‌کرد. هر جایی که می‌رفتم تحت نظرشان بودم.»

بالاخره این شهورند مسیحی ایران را ترک کرده و به ترکیه رفته، درخواست پناهندگی از سازمان ملل می‌کند.

شادی علیرغم، اذیت و آزار و ترک وطن، همچنان به فعالیت مسیحی خود تا به امروز ادامه داده‌است.

زنان نوکیش مسیحی ایران با خشونت سه‌گانه به عنوان، شهروند ایرانی تحت حاکمیت حکومت اسلامی، نوکیش مسیحی و زن روبرو هستند.

بسیاری از آنها مانند شادی در کلیساهای خانگی فعال بوده، و حتی رهبری این کلیساها را دهه‌ها است برعهده دارند، و با زندان و ستم حکومتی روبرو شده‌اند.

 

0 Comments

‫ارسال نظر و دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

[learndash_login]